از روزی که آژانس تور کیش رو اعلام کرده بود هیچکس سر از پا نمیشناخت. هرکس درگیر تدارکاتی برای آماده کردن سفر بود. لیدر تور الهه بود و همهی سختیهای سفر بهدوش اون بود از ثبتنام مسافرها تا هماهنگیهای هتل و جاهای گردشگری اونجا. و قطعا جمعوجور کردن تور و کارهای ریزودرشتش خیلی سختتر از تصورش بود. طوریکه بقیه برای ثبتنام استقبال کردن خیلی خوب بود. و کسایی که بهخاطر شرایطی که داشتن نمیتونستن بیان خیلی ابراز تاسف کردن. و در آخر بعد از کلی صحبت و برنامه چیدن قرار بود صبح ساعت 6 از دیّر حرکت کنیم تا سمت بندر چارک و از اونجا به بعدش رو با کشتی به کیش برسیم.
اتوبوس از راه رسید و تموم چمدونارو جا دادن و همگی بعد از ردشدن از اسپندی که سرصبح دود کرده بودن، سوار اتوبوس شدیم. انتظار میرفت همگی خوابآلود باشیم ولی شوروشوق سفر باعث شد کل مسیر رو بیدار بمونیم. از طلوع خورشید گرفته که از پنجره اون رو نگاه میکردیم تا کنجکاویهامون که قراره کجاها بریم و چیکار کنیم.
تو اتوبوس هرکس مشغول کاری بود؛ از همسفر کوچولومون نورا گرفته که صبح به اون زودی چنان اخمی کرده بود که نشونهی اعتراضش برای زود بیدار شدنش بود. هانیهای که از اول تا آخر سفر چهارچشمی حواسش به کلاهش بود. فریمایی که با اون دمپایی خوشگش به فضای کیش صفا داده بود. شیما که با دو گوشی به دست همش داشت برای مسافراش بلیت میگرفت. فاطیما که کنار هانیه نشسته بود و به صحبتهاش میخندید. البته باید اصلاح کنم که نیمی از این صحبتها شامل سوتیها و ضربالمثلهای خودساخته هانیه بود. و زهرایی که فقط منتظر بود یک ثانیه گوشیم رو بزارم کنار تا برداره و عکس بگیره. مظلوم حافظهی گوشی که دادش دراومده بود. و خودم که یه دستم گوشی بود برای استوری گرفتن؛ یه دستم ظرف سالادماکارونی که تغذیه روزانمون محسوب میشد. از اونجایی که انقدر راجب قیمتهای زیاد اونجا شنیده بودیم که فکر میکردم قراره کل این سه روز تشنه و گشنه اونجارو بگذرونیم و نتیجهی این تفکر شده بود ظرف بزرگی از سالاد که کل مسیر کشونکشون باهام میاومد. و در آخر طیبه که در خنثیترین حالت به سر میبرد.
همراه با فضای شاد، صبحونه رو هم همونجا تو اتوبوس خوردیم-به هانیهای که رو آش لیمو میریزه- اشاره نمیکنم. از چالشهای مسیر باید به صبحونه خوردن تو اتوبوسی که هرچنددقیقه یهبار رو دستاندازها تکون میخورد، اشاره کنم. قرار بر این بود که بقیهی مسیر تا کیش رو با کشتی بریم. از اونجایی که اکثرامون مسافرت با کشتی نداشتیم یهکم استرس داشتیم. حدود نیم ساعت تو سالن منتظر موندیم تا بریم و سوار کشتی بشیم. دورتا دور سالن نقاشیهای خیلی قشنگ کشیده بودن طوریکه میدیدی روحت تازه میشد. بالاخره که نوبتمون شد همگی چمدون بدست رفتیم تا سوار کشتی بشیم. و مسیر دلخراشی که باید پیاده میرفتی و اونجا یکی از پاهای چمدون من جونش رو درراه کیش فدا کرد.
هرچی بیشتر نزدیک کشتیها میشدیم پی میبردیم اینجا واقعا قشنگتر از چیزیه که از دور نشون داده میشه. مسیر بندرچارک تا کیش تقریبا 45دقیقه بیشتر نبود ولی از اونجایی که ما مشغول عکس و فیلم گرفتن از دریا بودیم که انگار رب ساعت هم نشده و خیلی زود ساختمونهای بزرگ از وسط دریا از دور پیدا شدن.
تصمیم بر اینه که روزانه خاطرات تور کیش رو برای شما غزیزان تعریف کنم. امیدوارم از خوندنش لذت ببرید و تا آخر همراه ما بمونید. =)
و همینطور میتونید از طریق صفحهی مجازی ما در اینستاگرام تموم عکسهایی که ثبت کردیم رو در هایلایت تورکیش ببینید.
آژانس آوای اروند- تور کیش
بخش اول خاطرات